معنی نوعی بیماری اعصاب
حل جدول
کاتاپلکسی
بیماری اعصاب
کاتاپلکسی
بیماری ضعف اعصاب
نوراستنی
نوعی بیماری
بری بری
بیماری مزمن سلسله اعصاب
اتاکسی
نوعی بیماری ریوی
پنومونی
واژه پیشنهادی
لغت نامه دهخدا
اعصاب. [اَ] (ع اِ) ج ِ عَصَب، یعنی پی. مفاصل. (آنندراج) (دهار) (ازناظم الاطباء). ج ِ عَصَب، بمعنی پی مفاصل و درخت پیچک و برگزیدگان قوم. و یکی ِ آن عَصَبَه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پیها و عصبها. (ناظم الاطباء).
اعصاب. [اِ] (ع مص) کوشش نمودن در سیر. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کوشش کردن شتر در حرکت: اعصبت الابل، جدت فی السیر. (از اقرب الموارد).
فرهنگ معین
جمع عصب.، پی ها، عصب ها، (عا.) وضع روحی و روانی. [خوانش: (اَ) [ع.] (اِ.)]
فرهنگ فارسی هوشیار
جمع عصب، پی، مفاصل
فرهنگ عمید
(زیستشناسی) = عَصَب
[عامیانه، مجاز] وضعیت روحی شخص،
فرهنگ واژههای فارسی سره
سهشگران
معادل ابجد
563